چرا اخه....
خدایـــــــــــااااا …
من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او
چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …
خدایـــــــــــااااا …
من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او
چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن .
چقدر کم توقع شده ام.....
نه آغوشت را می خواهم..
نه یک بوسه
نه حتی بودنت را.....
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافی است.....
مرا آرامش می رساندحتی
اصطکاک سایه هایمان....
یه لبخند را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تو را میبینم....
آنقدر تمیر میخندم
که به خوشبختی ام حسادت کنی...
و من در جیب هایم
دست های خالی ام را فریب دهم
که امن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند.
عشقم تنهام.......
به ورود ممنوع دلم برخوردی ........
لطفا صبر کن.......
تنهام نذار.......
آرزو کـَـردم فـَــرامـــوشَـــت کنــَـــم امــا نـَشـــد !
طـَـرح لَبخَنــدت رو خـاموشِش کنَـم امــا نـَشـــد !
خـــواستــَـم یـادَت نَباشـَـم روز و شـب
دل بـــه دریــــاهــــا زَدم امـــا نـَشــــد !
تو چه رازی در میانِ خنده هایَت داشتی؟
با هزاران معجزه دِل کَنـدَنم امـا نـَشـــد !
طَعمِ تو شیرین ترین را بَر لَبانم کام داد
با هَمه تَلخیِ دنیا بی اَثر امـا نَـشـــد !
جـانِ مَن ! تـَرفَنـــدِ چَشمـانِ تـو چیست؟
هَر چه کَردم تا نَبینَم بـاز هم امـا نـشــد !
لـَحظـــه لـَحظـــه دَر نـَفـس دَرگیــــــرِتــــــَم
خواستم هَر لَحظه بیرونَت کُنَم امـا نـَشــد !
دَر میـانِ جانِ مــاصــی رِخنــه کَردی خـوبِ مَن
خواستَم جانَم بِگیرَم!خواستَم ... امـا نَـشــد !
لبـــــــــانم را میدوزم
مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم "
که هر بار گفتـــــم ،
تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....
واسه دلتنگیهای بی موردم منو ببخش
واسه بغض هایی که تو گلوم نگه داشتم تا هیچی ازش نفهمی
واسه دوستت دارم گفتن های بدون دلیلم
واسه بوس های پنهونی موقعه خوابت
واسه هر کاری کردن من که تو رو راضی نگه دار دارم
واسه همش منو ببخش
جمع سُکوت مـے کنم...
در خيـابـان اَز کـنارِ ديـــوار رَد مے شـوم...
اَز پنجره ےماشين به بيرون زُل مے زنم...
زانــــوهـايـــم را در بَــغل مــــےگيــــرم...
موسيقـے بـے کَلام گوش مــــےدهم...
اَز ســــايهـ ےخــودم هـم مـے ترسم...
دستِ خـــــــــــودم کهـ نيــست ...
تنهام...
گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...
×× בلــــت را פֿـوش نكـــ ـــטּ ××
×× بـــﮧ ايـלּ "בوستـــت בارم"هـــــ ـــا ××
×× تمـــ ــامشاטּ ××
×× ...تــ ــاريـ ـخ مصــــ ــرفבارنـ ــב...××
زنـــدگــی !
دقــیــقــآ وقــتـــی ,
غــیــرقــابل تحمل میشه
که هــمـــهء" دلــگــرمــیــت "
کــســی بـاشه
که "ســرگــرمــیــش" بــاشــــی ..........!
زن انسان است
نه از آن ها که در گنجه می گذاریشان
یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد
زن آزاد است
او خودش را نمی فروشد
حتی اگر گران بخرند
اما تمام وجودش را هدیه می دهد
به هر کس ، هر جا ، و هر وقت که بخواهد
زن شریف است
به او هرزه نمی رود
نه به خاطر حرف تو یا دیگری
به احترام ارزش و شان خویش
اما با دوستانش هر کجا که بخواهد می رود
حتی به جهنم !
زن مستقل است
نه به دنبال تکیه گاه که آویزش شود ،
نه صندلی که رویش خستگی در کند
و نه نردبان که از آن بالا برود
زن به دنبال یک همسفر است
یک همراه شانه به شانه
تا مهر بورزد و مهر دریافت کند
زن ... زن است
سعی کنیم بخاطر هوس زود گذر مون یه عمر زندگیشو براش سیاه و تاریک نکنیم.